کرامت انسانی از منظر قرآن

کرامت مصدر است وریشه آن(ک ر م) می باشد به معنای بزرگی ورزیدن ،ارجمندی وبخشندگی .کاربرد این واژه به دو شکل است .هر گاه خداوند به این واژه وصف گردد اسم است برای احسان و نعمت بخشیدن خداوند متعال، وهر گاه انسان با این واژه وصف شود مقصود از آن اسم برای اخلاق وافعال پسندیده ای که
از انسان ظاهر می شود ونشان از بزرگواری او دارد و واژه کریم تا وقتی که آن اخلاق و رفتار ظاهر نشود ،گفته نمی شود.« اكرام وتكريم اين است كه بزرگداشتي يا سودي به انسان برسد كه درآن نقصان و خواري نباشد يا چيزي كه به او می رسد ،اورا کریم وشریف گرداند.»
كرامت همانا حرّیت خاص است، چنانکه راغب در مفردات آورده است که کرم مانند آزادی است با این امتیاز که حریّت گاهی در نیکی های کوچک وزمانی در نیکی های بزرگ گفته می شود،ولی کرم فقط در نیکی های بزرگ به کار می رود مانند کسی که مالی را برای تجهیز سپاه در راه پروردگار صرف می نماید …چنین گفته شده است کرامت همان نزاهت از پستی وفرومایگی است،کریم غیر از کبیر وعظیم است ….روح بزرگوار ومنزه از هر پستی را کریم گویند.
کرامت ،محور تعلیم وتربیت الهی
خداوند در قرآن کریم سورۀ علق می فرماید:معلم شما خدای اکرم است؛یعنی محور تعلیم وتربیت دین الهی ،کرامت است .اگر کسی با محاسبۀ نفس وبررسی اوصاف آن متوجه شد که به کرامت نرسیده،بداند که شاگرد موفق خداوند کریم نبوده است و اگر کسی به کرامت رسیده ،شاکر باشد که شاگرد موفق خدای اکرام است. برای اینکه محدودۀ تعلیم کرامت ،از نقص مصون باشد همۀ آنچه در محور تعلیم وتربیت انسان ،نقش دارد ،به کرامت ستوده شده است .خداوند سبحان ،فرشتگان را که مأمور ابلاغ پیام کرامت اند،به عنوان عباد کریم معرفی کرد .پیامبران را که معلّمان انسان اند ،به عنوان کریم یاد کرده است واز صحف پیامبران که برنامه های دینی را در بردارد،به عنوان صحف مکرمه یاد می کند واساس دین را هم که تقوا است،مایۀ کرامت می داند. پس خدای اکرم،معلّم انسان است؛یعنی درسی که به انسان می دهد درس کرامت است.
مفهوم کرامت انسانی
کرامت موهبتی است که خداوند در بین مخلو قات تنهامخصوص آدمی قرار داده وهیچ موجود دیگری به این شرافت توصیف نشده است. قرآن كريم مي‌فرمايد: « وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنىِ ءَادَمَ وَ حَمَلْنَاهُمْ فىِ الْبرَّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ وَ فَضَّلْنَاهُمْ عَلىَ‏ كَثِيرٍ مِّمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلا» فرزندان آدم را حقیقتاً در خشکی ودریا بر نشاندیم واز چیزهای پاک به ایشان روزی دادیم وبر بسیاری از آفریده های خود ،آنان را به گونه ای برجسته برتری دادیم. وبر اساس این آیه کریمه ؛هم از کرامت های آشکار وپنهان خدا نسبت به انسان سخن می گوید،هم دامنه فضیلت انسانی را به تصویر کشیده ومسند نشینان بزم کرامت وفضیلت الهی را به تماشا می گذارد و هم از کتاب انسان سازی یعنی قرآن کریم به عنوان برنامه ای که مبدأ ومسیر وپیک ومنتها و سر تا پای آن کرامت است ،یاد میکند.
در بيان تكريم انسان و فرق آن با تفضيل در آيه فوق «تفضيل و تكريم ناظر به يك دسته از موهبت‌هاي الهي است كه به انسان داده شده؛ تكريم او به دادن عقل است كه به هيچ موجودي ديگر داده نشده، و انسان به وسيله آن خير را از شر و نافع را از مضر و نيك را از بد تميز مي‌دهد. موهبتهاي ديگري از قبيل تسلط بر ساير موجودات و استخدام و تسخير آنها براي رسيدن به هدفها از قبيل نطق و خط و امثال آن نيز زماني محقق مي‌شود كه عقل باشد.و اما تفضيل انسان بر ساير موجودات به اين است كه آنچه را كه به آنها داده، از هر يك سهم بيشتري به انسان داده است…
« وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَان مِن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ » وهمانا ما انسان را از گل ولای کهنه متغیر بیافریدیم . آن گاه بعد از آن كه در آيات مختلفي به خلقت او مي پردازد به نتيجه اين آفرينش اشاره مي كند كه: « لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ في‏ أَحْسَنِ تَقْويمٍ » كه ما انسان را در (مقام) احسن تقويم (نيكوترين مراتب صورت وجود) بيافريديم. در حقيقت از ميان مخلوقات گوناگون الهي، اين انسان است كه داراي ويژگي هاي ممتازي است كه مقام خليفه الهي را در ميان موجودات از آن خود كرده است. اگرچه در اين جا خلافت الهي ویژه حضرت آدم(علیه السلام) وبرخی از فرزندان اوست که همۀ اسماء علم آگاهی دارند . « وَهُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ خَلاَئِفَ الأَرْضِ …» علاوه بر مقام خلافت الهي، خداوند به انسان عظمت و شرافت ديگري بخشيده و آن دميدن روح خود در او بوده است بعد از آن كه او را (انسان را) در نيكوترين وجه و زيباتر تركيب آفريد:« وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي » .اين كه خداوند از روح خود در انسان مي دمد، نشان گرامت شرافت و قداست اين مخلوق الهي است و به عبارت ديگر همين روح دميده شده در آدم او را سزاوار و شايستة تقديس و تكريم فرشتگان ساخته است.

اهمیت کرامت انسانی
در اهمیت مقولۀ کرامت همین بس که خداوند عالی وحی آسمانی را با وصف کرامت بر پیامبر هادی (صلی الله علیه وآله) آغاز کرد: « اِ قرَ أ وَ رَبُّکَ الا َکرَم » و انسان را با خصیصۀ تکریم ستود: « وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنىِ ءَادَمَ…» و ملاک برتری وکرامت بشر را پرهیزگاری دانست: «… إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ …».
خداوند دربارۀ خلقت انسان وکراماتی که به او اعطا کرده می‌فرماید:« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا* قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا»
سوگند به نفس آدمى، و آن كس كه آن را منظم و مرتب ساخت” (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها).همان انسانى كه عصاره عالم خلقت، و چكيده جهان ملك و ملكوت، و گل سرسبد عالم آفرينش است:اين خلقت بديع كه مملو از شگفتيها و اسرار است آن قدر اهميت دارد كه خداوند به خودش و خالق آن يك جا قسم ياد كرده!.
در آيه بعد به يكى از مهمترين مسائل مربوط به آفرينش انسان پرداخته مى‏افزايد:” پس از تنظيم قوى و جسم و جان آدمى،” فجور” و” تقوى” را به او الهام كرد” (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها).آرى هنگامى كه خلقتش تكميل شد، و” هستى” او تحقق يافت، خداوند” بايدها و نبايدها” را به او تعليم داد، و به اين ترتيب وجودى شد از نظر آفرينش مجموعه‏اى از” گل بد بو” و” روح الهى” و از نظر تعليمات” آگاه بر فجور و تقوى” و در نتيجه وجودى است كه مى‏تواند در قوس صعودى برتر از فرشتگان گردد، و از ملك پران شود، و آنچه اندر وهم نايد آن شود، و در قوس نزولى از حيوانات درنده نيز منحطتر گردد و به مرحله« بَلْ هُمْ أَضَلُ‏» برسد و اين منوط به آن است كه با اراده و انتخابگرى خويش كدام مسير را برگزيند. لازم به يادآورى است كه معنى اين آيه (فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها) اين نيست كه خداوند عوامل فجور و تقوى را در درون جان آدمى ايجاد كرد، عواملى كه او را به فجور و آلودگى و دريدن پرده‏هاى حيا دعوت مى‏كند، و عواملى كه او را به خيرات و نيكيها مى‏كشاند، آن چنان كه بعضى پنداشته، و آيه را دليلى بر وجود تضاد در درون وجود انسان دانسته‏اند.بلكه مى‏گويد اين دو حقيقت را به او الهام و تعليم كرد، يا به تعبير ساده- تر راه و چاه را به او نشان داد.
سوگند به اينها كه هر كس نفس خويش را تزكيه كند رستگار است” (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها).سپس اين واژه به معنى تطهير و پاك كردن نيز آمده، شايد به اين مناسبت كه پاكسازى از آلودگيها سبب رشد و نمو است، و در آيه مورد بحث هر دو معنى امكان دارد. آرى رستگارى از آن كسى است كه نفس خويش را تربيت كند و رشد و نمو دهد، و از آلودگى به خلق و خوى شيطانى و گناه و عصيان و كفر پاك سازد. و در حقيقت مساله اصلى زندگى انسان نيز همين” تزكيه” است، كه اگر باشد سعادتمند است و الا بدبخت و بینوا .
 فلسفه کرامت انسانی
نخستین شاخص کرامت انسان مقام جانشینی او نسبت به خداوند سبحان است که در مقال وحی از آن به عنوان «خلیفة الله» یاد می شود. این ویژگی جایگاه آدمی را در نظام احسن تعیین می کند و نشان می دهد که وی در زمینۀ معرفت حقایق از استعداد خاصی برخوردار است. قرآن کریم در این زمینه می فرماید: « وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً …» هنگامی که خداوند به ملائکه گفت من می خواهم در زمین جانشینی را قرار دهم…». در این آیه منظور از «خلیفه» شخص حقیقی شر نیست، بلکه مراد شخصیت حقوقی آدم و مقام انسانیت است که او را شایستۀ مقام خلافت کرده است.بنابراین حکمت خداوندی اقتضا می کند که چنین مخلوقی را خلیفۀ خود کند تا سنت های الهی را در عالم تکوین برپا کند و اسرار خلقت و بدایع حکمت و منافع احکام معبود خویش را آشکار کند.
از دیگر جلوه های کرامت انسان، علم و آگاهی او نسبت به اسمای الهی است.« وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُوني‏ بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ » وخداوند به آدم همۀ نام هارا آموخت وآن گاه آن ها را بر فرشتگان عرضه کرد وفرمو د :مرا از نام های اینان خبر دهید،به خوبی به دست می آید که ملاکِ شایستگی آدم برای خلافت خدا،آگاهی از همۀ اسماء است . این خلافت ویژه آدم وبرخی از فرزندان اوست که به همۀ اسماء علم دارند؛بنابراین، گر چه نوع انسان امکان خلافت وجانشینی از خدا را داراست ،اما کسانی که در عمل به این مقام دست می یابند ،حضرت آدم وجمعی از فرزندان او هستند که در هر زمان،دست کم فردی از آنان در جامعۀ بشری وجود دارد وحجت خدا بر روی زمین است و این نکته ای است که در روایات بر آن تأکید شده است.
نعمت مسجود بودن انسان پس از نعمت خلافت و تعلیم اسرار آفرینش سومین موهبتی است که به عنوان شاخص کرامت به وی عطا شده است. دونقطۀ فضیلت انسانی نسبت به فرشتگان که انسان کامل را به آنان برتر میکند یکی مقام آموزگاری انسان ودیگری مسجود بودن اوبرای فرشتگان باشد ،با توجه به این دو برتری ،انسان کامل نه تنها می تواند همتای فرشتگان باشد،بلکه با گذر زمان از مرز فرشتگی می تواند معلم ومسجود آنان قرار گیرد به گونه ای که آنها هم اسماء را از انسان کامل بیاموزندوهم در برابرش سجده کنند.انسان اسمای الهی را می آموزد وسپس به مقتضای همۀآنها عمل می کند وبه دیگر سخن ،کسی که آیات خدای سبحان را در جان خویش پیاده می نماید ،صاحب علم الاسماء است زیرا حقایق هستی را که مظاهر اسمای الهی است دریافته وخود نیز از آن مظاهر الهی گشته ؛در کنار علم ، انسان بایداسم خدا و مظهری از صفات الهی باشد تا به مقامی برتر از فرشتگان راه یابد و اگربه این مقام دست یابد کمال عبودیت آدمی حاصل می شود .
انسان موجودی با استعداد است که می تواند با کسب معرفت و تهذیب نفس به اوج افتخار برسد. آسمان، زمین، کوه ها و دیگر کائنات دارای نوعی معرفت الهی هستند؛ یعنی خدا را تسبیح می کنند و در برابر عظمت او خاضع هستند، ولی همۀ اینها به صورت ذاتی و تکوینی است و تکاملی در آن وجود ندارد، اما معرفت انسان به همراه تکامل و آمیخته با اراده و اختیار است؛ از این رو قرآن کریم بشر را امانت دار خداوند معرفی کرده « إِنَّاعَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا» ؛ ومی فرماید: « ما امانت (تکلیف و ولایت الهی) را بر آسمان ها، زمین و کوه ها عرضه داشتیم، ولی آنها از حمل آن سر برتافته و هراسیدند و انسان آن را بر دوش کشید». این آیه بیان می کند که پذیرفتن امانت از ویژگی های انسان است که همۀ موجودات جهان آفرینش از پذیرش آن سرباز زند.
یکی دیگر از ملاک های ارزش انسانیت که زیربنای حقوق و اخلاق است مسئلۀ «اختیار و آزادی» است. در قرآن کریم آیات زیادی وجود دارد که با صراحت بر اختیار انسان دلالت دارد: « وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاء فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاء فَلْيَكْفُرْ» بگو حق از سوی پروردگار شماست. از دیگر جلوه های کرامت انسان سیر کمال بی انتهاست؛ زیرا وی موجودی است سالک و پویا که می تواند در کوی عشق الهی مراحل و مدارج کمال را طی کند و معبودش را با وصف « یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین» ملاقات کند: « يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَاقِيهِ » .ای انسان تو به سوی پروردگارت سخت تلاش می کنی، پس به دیدار او خواهی رسید.

 کرامت انسانی وابعاد آن
بیان قرآن در زمینۀکرامت انسان ،بیانی دوگانه است: در بخشی از آیات قرآن،از کرامت وارجمندی انسان وبرتری او بر دیگر موجودات سخن به میان آمده و در برخی، انسان، نکوهش وحتّی فروتر بودن او از حیوانات مطرح شده . در آیۀ هفتادم سوره اسراء، تکریم خداوند نسبت به بنی آدم و برتری آن ها بر بسیاری از مخلوقات دیگر مطرح می شود . در آیۀ چهارم از سورۀ تین وآیۀچهاردهم از سورۀ مؤمنون ، از این که انسان در بهترین نوع خلق شده ،سخن می گوید و در آیات فراوان دیگری بر این که همه آن چه در آسمان ها ودر زمین است،برای انسان تسخیر یا برای او آفریده شده وملائکه بر او سجده کرده اند ،واو عالم به همۀاسماء ودارای مقام خلافت و مقامات عالی است تأکید شده. این ها حاکی از کرامت وشرافت وبرتری انسان بر موجودات دیگر است؛ از سوی دیگر، ضعیف بودن، حریص بودن، ستمکار و ناسپاس بودن، نادان بودن، وهمانند چهارپایایان بلکه گمراه تر از آنان بودن ودر نازل ترین مرتبه قرار گرفتن، اموری است که در برخی از آیات دیگر قرآن مطرح شده ونشان عدم برتری انسان بر دیگر موجودات، بلکه پست تر بودن او نسبت به آنان است . تأمل و دقت در آیات ما را به این حقیقت رهنمون می کند که انسان از دیدگاه قرآن، دارای دو نوع کرامت است: کرامت ذاتی یا هستی شناسی ،و کرامت اکتسابی یا ارزش شناختی.
کرامت ذاتی(تکوینی)
مقصود از کرامت ذاتی آن است که خداوند انسان را به گونه ای آفریده که در مقایسه با برخی موجودات دیگر از لحاظ ساختمان وجودی، امکانات ومزایای بیش تری دارد یا تنظیم وساختار امکاناتش به شکل بهتری صورت پذیرفته و در هر حال، از دارایی وغنای بیش تری برخوردار است . این نوع کرامت، حاکی از عنایت ویژۀ خداوند به نوع انسان است وهمۀ انسان ها از آن برخوردارند؛ از این رو هیچ کس نمی تواند ونباید به سبب برخورداری از آنها بر موجود دیگری فخر فروشد وآن را ملاک ارزش مندی وتکامل انسانی خود بداند، یا به سبب آن، مورد ستایش قرار گیرد، بلکه باید خداوند را بر آفرینش چنین موجودی با چنین امکاناتی ستود؛ آن گونه که خداوند فرمود : «….فَتَبارَکَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقینَ » ؛ زیرا این کرامت ،به اختیار انسان ربطی ندارد و انسان چه بخواهد وچه نخواهد،از این کرامت برخوردار است. آیه چهارم سورۀ تین ، آیۀچهاردهم سورۀ مؤمنون ، آیه شریف هفتاد اسراء وآیات فراوانی که از تسخیر جهان وآفرینش آن چه در زمین است برای انسان سخن می گویند؛ « وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِکَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَکَّرُونَ » و مانند « خَلَقَ لَكُم ما فِي الأَرضِ جَميعًا» همه بر کرامت تکوینی نوع انسان دلالت دارند .و کرامت ذاتی که طبق آن ،همۀافراد انسان تکریم شده اند ؛یعنی از امکانات بهتر وبیش تر در مقایسه با بقیه موجودات برخوردارند .

 کرامت اکتسابی
به دست می مقصود از کرامت اکتسابی، دستیابی به کمال هایی است که انسان در پرتو ایمان واعمال صالح اختیاریِ خود آورد. این نوع کرامت، برخواسته از تلاش وایثار انسان ومعیار ارزش های انسانی وملاک تقرب در پیشگاه خداوند است.با این کرامت است که می توان واقعاًانسانی را بر انسان دیگر برتر دانست. همۀ انسان ها، استعداد رسیدن به این کمال وکرامت را دارند؛ ولی برخی به آن دست می یابند وبرخی از آن بی بهره می مانند؛ پس در این کرامت، نه همۀ انسان ها برتر از دیگر موجوداتند ونه همۀ آن ها فروتر یا مساوی با دیگر موجودات هستند؛ از ین رو آیاتی که به کرامت اکتسابی انسان پرداخته اند دو دسته اند:
الف) آیات اثبات کنندۀ کرامت اکتسابی؛« إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» به راستی که گرامی ترین شما در پیشگاه خداوند با تقوا ترین شماست.
ب)آیات نفی کنندۀ کرامت اکتسابی؛« اِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلوعا. اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعا. وَ اِذَا مَسَّهُ الْخَیْر مَنُوعا.» به راستی انسان حریص آفریده شده. هنگامی که بدی به او برسد، بی تاب وهنگامی که خیربه او برسد، بخیل است.

 نشانه های بندگی خدا برای رسیدن به کرامت انسانی و علودرجات
قرآن مجید از آیه شصت و سوم سوره فرقان تا آخر سوره، بحث های جالب وارزنده ای دربارۀ علایم ونشانه های بندگان خدا دارد وتصویری گویا از سیرت یک انسان کامل، نشان داده وچهارده علامت ونشانه برای بندگان خدا بیان کرده است.نخستین پایۀ کفر،همان کبر سرکشی است ونخستین پایۀ سعادت وپیمودنراه بندگی وپیروزی بر قوای شیطانی و اهریمنی، تسلیم در برابر آفریدگار جهان است، آفریدگاری که تمام موجودات جهان در برابر او تسلیمند.
 تواضع وفروتنی
«وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما» بندگان خدا، آن کسانی هستند که در روی زمین با تواضع راه می روند. نخستین خصیصه ای که، پیش از دیگر خصایص مطرح است تواضع وفروتنی میباشد وعلت آن : در درون انسان، دو نیروی متضاد وجود دارد وتکامل انسان بر اثر همین دو نیروی مخالف است که در درون او در حال کشمکش هستند واگر این تضاد نبود، تکامل وجود نداشت. یکی از این دو نیرو، عقل است که انسان را به سوی صفات عالی انسانی سوق می دهد واز رذایل اخلاقی باز می دارد؛ دیگری غرایز وخواسته های نفسانی است که جز لذت، چیزی نمی خواهدو برای عمل خود، هیچ نوع حدّ ومرزی نمی شناسد. هر گاه تنها عقل بر انسان حکومت می کرد وانسان، بدون غرایز وتمایلات آفریده می شد، در این صورت، انسان ذاتاً خالی از گناه بود، ولی پرهیز از گناه برای او افتخاری نبود واگر انسان، معجونی از غرایزوشهوات بود ودارای مشعل فروزانی مانند خرد ونیروی بازدارنده ای مانند عقل نبود، در این صورت، شایستۀ تکلیف نبود واز تکامل بازمی ماند .رمز تکامل انسان در این است که در پرتو عقل وخرد، خویشتن را از هوا وهوس وخواسته های نا بخردانه باز دارد واز حریت وآزادی، غرایز خویش را کنترل نماید؛ از این جهت می گویند که تکامل انسان در پرتو این نیروست که بر او حکومت می کند.نخستین لغزش انسان، حسد وظلم ویا نافرمانی هاست،بلکه این کبر است که اولین نقطۀلغزش او به شمار می آید ولغزش های بزرگتری را به دنبال دارد. همان طور که امام صادق (علیه السلام) میفرمایند: «اگر به قلب کسی کبر وغرور نفوذ کرد، به همان اندازه از عقل وبینش او کاسته می شود.»
نقطۀ مقابل تواضع تکبر است؛ کبر وغرور ضررهای وحشتناکی دارد در مقابل بزرگترین فضیلت اخلاقی تواضع وفروتنی است، تواضع مراتبی دارد که جامع همۀ آنها این است که در برابر حق وحقیقت خاضع گردیم:
1 ـ تواضع در برابر خدا: نقطۀ مقابل آن، تکبر در برابر خداست واین نوع تکبر از طریق ترک عبادت وانجام فرایض خود را نشان می دهد.
2ـ تواضع در برابر پیامبران واعتراف به رسالت آنان: وشعاراین گروه از متواضعان آیۀ «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدين‏»پروردگارا، ما را به آنچه که تو فرو فرستادی، ایمان آوردیم واز فرستادۀ تو پیروی نمودیم، ما را از گواهان بر حقیقت قرار بده. در برابر این گروه، افرادی هستند که به ظاهر در برابر خدا خاضعند،ولی نسبت به پیامبر کبر می ورزند ومی گویند: «أَ نُؤْمِنُ لِبَشَرَيْنِ مِثْلِنا»آیا به دو انسان که همانند ما هستند، ایمان بیاوریم.
3ـ تواضع در برابر قانونی که از جانب خدا برای سعادت جامعه فرستاده شده است. 4ـ تواضع در برابرقوانین آفرینش.
5ـ تواضع بندگان در برابر خدا: معمولاً هر گاه در بین مردم، از تواضع سخن گفته شود، ذهن مردم، تنها به یک قسم فروتنی منتقل می گردد، در صورتی که این نوع از فروتنی، شاخه ای از تواضع مطلق است که عقل ودین، ما را به آن دعوت می کند. دستورات اسلام دربارۀ افراد متواضع، این است که با آنان، با کمال فروتنی رفتار کنیم وبا گردنکشان ومتکبران تکبر کنیم واز طریق، دماغ غرور وخودخواهی آنان را به خاک بمالیم ودر حدیثی چنین بیان شده:« وَإِذا رَأیتُمُ المُتَکَبِّرینَ فَتَکبَّرُوا عَلَیهِم؛ فَإِنَّ ذلِکَ مذلَّهٌ وصَغارٌ؛هر گاه گروه مغرور وخودخواه را به حالت تکبر دیدید؛بر آنان اعتنا نکنید؛ زیرا بی اعتنایی شما مایۀمذلت وکوچکی آنان است.
حلم وبردباری در برابر جاهلان
«وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما»هنگامی که افراد نادان با آنان رویارو شوند، به دور از لغو وگناه با آنان سخن گویند. این آیه، ما را به مدارا با مردم، مخصوصاً طبقۀجاهل ونادان ومغرور دعوت میکند، زیرا نکات اخلاقی واجتماعی مدارا با چنین افراد، روشن است؛ اولاً:اگر با آنان به خشونت رفتار شود، لجاجت آنها تحریکمی شود ودر لجاجت خویش راسختر می گردد وسرانجام از این خشونت نتیجه ای گرفته نمی شود. ثانیاً: اگر انسان با جاهلان در افتد وبه اصطلاح سر به سرآنها بگذارد، خود نیز مثل آنها شده واز قدر ومقام خود می کاهد؛ در این هنگام چنین فرد ، مقام خود را پایین آورده وخود را در سطح جاهلان قرار می دهد وسرانجام شخصیت او خوار می شود، نیرو و وقت او هدر می رود. ثالثاً: اگر در برابر جاهلان، به مدارا برخیزیم وسخن تند وخشن ومسخره آمیزآنها را به نرمی جواب بگوییم، افراد فهمیده به حمایت از ما برخاسته وبر ضد جاهل قیام می کنند؛ ازاین جهت در حدیث، وارد شده است، اگر با جاهل مدارا شود، مردم به کمک فرد مدارا کننده قیام می کنند.
 نیایش در دل شب
« وَ الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياما» وکسانی که شب هنگام برای خدا بیدارمی مانندو سجده وقیام دارند.» یکی دیگر از نشانه های بندگان خدا، عبادت وپرستش، آن هم در دل شب است.اصولاً، عبادت ونیایش به طور مطلق در تمام اوقات، دارای آثار گرانبهای تربیتی است ومی توان گفت: پرستش خدا عالیترین مکتب تربیتی می باشد. پرستش خدا،حس تقدیر وشکر گزاری را درانسان زنده می کند. قدر دانی از مقامی که این همه نعمت در اختیار آدمی نهاده است، نشانۀ لیاقت وشایستگی انسان در مورد الطافی است که در حق اوانجام گرفته است. گذشته از این، پرستش خدا، مایۀ تکامل روحی انسان است. چه تکاملی بالاتر از این که روح وروان ما با جهان بی کرانِ کمال مطلق(خدا) مرتبط گردد ودر امور زندگی از قدرت نامتناهی، استعدادبطلبد وبه پایه ای برسد که شایستۀ آن باشد که با خدا سخن بگوید.
قرآن مجید، نیایش به هنگام شب راـ که پرده های تاریکی، همه جا را احاطه می کند وحجابی غلیظ بر نیمی از جهان سایه می افکندـ از نشانه های بندگان خدا می داند، زیرا معمولاً نیایش به هنگام شب از هر نوع ریا وتزویر دور بوده ونمی تواند انگیزۀ دیگری جز خدا داشته باشد. نیایش به هنگام تاریکی شب، سبب می شود که انسان در اعماق عبادت وپرستش حق فرو رود واساس یک نوع خود سازی را پی ریزی کند که او را برای فعالیت روزانه وتحمل در برابر حوادث آماده سازد. شب، موقع آرامش است وموانع فکری وجود ندارد وطبعاً توجه انسان به مقام ربوبی، بیشتر خواهد بود. انسان احساس می کند که تاریکی همه جا را فراگرفته، اما در خانۀ دل، چراغی روشن است.« امام علی (علیه السلام)در حالات مردان پرهیزکار می گوید:شب هنگام به نیایش خدا می پردازندوروز بسان شیر نیرومند، مشغول انجام وظیفه می گردند.»
 نقش بیم وامید در زندگی انسان
«وَ الَّذينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا اصْرِفْ عَنَّا عَذابَ جَهَنَّمَ إِنَّ عَذابَها كانَ غَراماً *إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرًّا وَ مُقاما»کسانی که می گویند: پروردگارا، عذاب دوزخ را از ما باز گردان، حقاًکه عذاب آن لازم وجاودانی است.*چه جایگاه ومحل بدی است. خوف ورجا وبیم وامید دو عامل روحی است که در تکامل انسان، نقش مؤثری دارند وهیچ نوع بهبود واصلاحی، بدون این دو، صورت نمی پذیرد.هر گاه امید به مغفرت وآمرزش خدا در روح انسان نباشد، هرگز بشر به فکر اصلاح خویش نمی افتد ونه تنها به فساد وکجروی خود ادامه می دهد، بلکه بر فساد خویش، افزوده وآن را دو چندان میکند .اگر خوف وبیمی در کار نباشد، انسان خود را بسان عنصر یهودی، انسان برترو برگزیدۀ خدا وبی نیاز از اطاعت می داند وهرگز اطاعت را پیش نمی گیرد واز گناهی اجتناب نمی ورزد.از این جهت زندگی معنوی انسان ها در پرتو امید، تکامل پیدا می کند، زیرا امید، او را به سوی خدا می کشاند وامید است که باعث می شود انسان تصور نکند که درهای مغفرت وآمرزش به روی او بسته وهمه نوع شایستگی وبازگشت به کمال از اوسلب شده است ونیز در پرتو بیم وخوف است که خود را از اطاعت وانجام دادن وظیفه بی نیاز نمی بیند.

میانه روی در انفاق
«وَ الَّذينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواما»کسانی که موقع انفاق نه اسراف می کنندونه اسراف می کنند ونه تقتیر(تنگنظری در معیشت) وراهی میان این دو که عادلانه است انتخاب می کنند.
کسانی که دست ودل بازی ندارند واز انفاق به دیگران وکمک به همنوعان، خوداری می کنند، ازخاک پست ترند. این گونه افراد، پیوسته مطرود درگاه الهی خواهند بود، زیرا به تکالیف الهی و وظایف مذهبی(زکات ودیگر مالیات های اسلامی) عمل نمی کنند ومورد غضب وخشم مردم نیز قرار می گیرند.کسانی که در جامعه، علم ودانش بیشتر یا مال وثروت انبوه تری دارند واز مواهب بیشتری برخوردارند، مسؤولیت بیشتری نسبت به همنوعان خود که به علم وثروت آنان نیازمندند دارند، درست است که همۀ این نعمت ها به ظاهر، متعلق به خود آنهاست، ولی باید بدانند خود آنان نیز متعلق به جامعه و وابسته به آن هستند،همه باید از وجود ومواهب مادی ومعنوی آنان بهره مند گردند واستفاده کنند.خلاصه، انفاق در حدّ امکان وبه صورت اقتصاد ومیانه روی از اصول عالی اسلام است .
یکتا پرست بودن
« وَ الَّذينَ لا يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَر»کسانی که همراه خدا معبودی را نمی پرستند. مقصودآیه عبادت وپرستش است، یعنی جز خداموجودی رانپرستید، هرگز مقصود دعوت به معنای صدا کردن موجود دیگر نیست، زیرا اگر مطلقِ دعوت، شرک باشد، در روی زمین موحّدی پیدا نمی شود، زیرا زندگی بشر بر اساس تعاون وهمکاری ودعوت به کمک استوار شده است وپیوسته بشر از همنوع خود می خواهد که گرفتاری او را بر طرف کند ودر مسیر زندگی، او را مدد نماید.بنابراین هر گاه ما یکی از پیامبران ویا معصومان را ندا دهیم، شرک نخواهد بود، زیرا هرگز احدی آنان را به عنوان خدایی نمی خواند وهیچ گاه، کسی آنها را نمی پرستد وهمۀ مسلمانان جهان، عبادت را ازآنِ خدا دانسته وهیچ کسی راشایستۀ الوهیت وپرستش نمی دانند.
واز دیگر نشانه های بندگی خدا برای رسیدن به کرامت انسانی و علودرجات ( احترام به جان انسان ها، عفت و پاکدامنی، پاک سازی روح وروان، حاضر نشدن در مجالس گناه، پرهیز از کارهای بیهوده، کنجکاوی در آیات الهی، در خواست فرزند صالح، پیشوای متعهد ومسئوول پرهیزگاران، پیروی از انسان برتر (امامت ورهبری).)میباشدکه در تفسیرآیات آخر سوره فرقان آمده است.
اعتقاد به معاد یا روز رستاخیز
ازاصول اعتقادی مسلمانان، معاد یا روز رستاخیز است، یعنی: انسان به جهان آخرت که برای بررسی وسنجش اعمال است. بازگشت همه به سوی اوست، عقل انسان به این موضوع باور ویقین دارد که زندگی با مرگ پایان نمی یابد، بلکه انتقال به عالم وجهان دیگر وزندگی دیگر است ورهبران الهی نیز از آن خبر داده اند. این دنیا محلّ عمل، تلاش وکار است، ولی آن دنیا، عالم نتیجه وثمره وسود وزیان را از عمل خود برداشتن است؛ چنانچه مولای موتقیان، علی (علیه السلام) فرموده اند:«أَیُّهَا النّاس اِنَّ الدُّنیا دار فَناء وَالاخِرَهُ دار بَقاء، فَخُذُوا مِن مَمَرِّکُم لِمَقَرِّکُم» ای مردمبه درستی که دنیا دار فناست وآخرت داربقاست، دنیا مانند پل ومحلّ عبور است واز این محلّ عبور، برای خانۀ همیشگی خود توشه ای اخذ کنید.

 محور های اصلی کرامت در قرآن کریم
قرآن کریم از اموری به عنوان محور کرامت، یاد فرموده که معروف ترین بلکه اساسی ترین آنها تقوا است.
«إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» در حقيقت ارجمندترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.
یکی دیگر از محور های اصلی کرامت، مقام والای شهادت است وبر پایۀ بیان های قرآنی می توان دریافت که هرکس شهیدراه خدا ست،واقعاً مکرّم است. از این رو، خدای سبحان دربارۀ شهیدِ سوره یس می فرماید:
پس از قیام برای دفاع از دین وشهادت در این راه، به مقام ومکرمتی بلند، دست یافت وگوشه ای از آن در پیام شهادتش این گونه جلوه گر شد: ای کاش خویشان من در می یافتند که پروردگارم چگونه حجاب ها وغبار ها را از من برگرفت وچه سان به جمع مکرّمان وبزرگواران ملکوت، را هم داد: «قِيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ يَا لَيْتَ قَوْمِي يَعْلَمُونَ* بِمَا غَفَرَ لِي رَبِّي وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُكْرَمِينَ »
البته چنین مقامی، ویژۀ شهیدِ نبرد با دشمنان بیرونی خدا نیست بلکه در جهاد اکبر ومبارزه با نفس نیز هر کس تا آخرین نفس، میدان داری ومقاومت کند وتن به اطاعت ابلیس، ندهد ودر حال مداومت بر تهذیب روح بمیرد، از زمرۀ شهیدان است، چه این که در محبّت اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه وآله)هر کس ثابت قدم باشد ودر حال تداوم واستقامت بر این محبت، شهید میدان عشق ومحبت الهی است که:«من مات علی حبّ ال محمّدٍ مات شهیداً» ]
هر کسی که راه خلیفه خدا شدن را در پیش دارد، چه به مقصد رسیده وکامل شده باشد وچه در مسیر بوده ومتکامل باشد، باید صفات الهی را با جهاد پی گیر وتهذیبِ بی وقفۀ نفس به دست آورد؛ زیرا درون انسان، دو نیرو وجود دارد که یکی بر اساس فطرت، اورا به سوی فضیلت ها وصفات الهی فرا می خواند ودیگری بر پایۀ شهوت وغضب، اورا به رذیلت های نفسانی وشیطانی دعوت می کند. در کشاکش این نبرد بزرگ، تحصیل عدالت ودیگر ویژگی های خلافت الهی، بسیار دشوار است؛ زیرا عدالت وتقوا، غنیمتِ جهاد اکبر است وغنیمت گیری، نیازمند پیروزی است. وگرنه شکست در این جنگ با غرامتی سنگین همراه است وآدمی را از مرز انسانیت بیرون می راند ودر مسیر ظلم وعصیان، او را از حیوان نیز پست تر می کند. باید به جهاد اکبر، بیشتر اندیشید وسختی های آن را در گام های اول به جان خرید؛ چه اگر آغاز راه با تقوا وریاضت نفس همراه شد، ادامۀ راه، هموار است؛ چون با تقوا ، همۀ دردهای درونی، درمان می گردد ودل های مرده، حیات می یابد وجسم ها، شاداب وسالم می شود ونابسامانی ها ی اندیشه، سامان یافته وآلودگی های نفس، تطهیر شده وحجاب ها به کناری می رود وتاریکی ها به پایان می رسد.

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی

درخواست بد!

پارامتر های درخواست شما نامعتبر است.

اگر این خطایی که شما دریافت کردید به وسیله کلیک کردن روی یک لینک در کنار این سایت به وجود آمده، لطفا آن را به عنوان یک لینک بد به مدیر گزارش نمایید.

برگشت به صفحه اول

Enable debugging to get additional information about this error.